خلاصه داستان رمان بلندای زندگی :
پری دختریه که در زندگی هدف مهمی داره. یک هدف بزرگ و عالی و برایرسیدن به هدفش مجبور به انتخاب میشه. انتخابی که منجر به یک ازدواجمیشه … ازدواجی که همه ی زندگیش رو تحت شعاع قرار میده.داستان پری، داستان انتخاب های درست و غلطه. داستان قضاوت ها و لجاجت ها. داستان دختریه که در عین داشتن دوست و خانواده تنهاست.پری قراره بال بگیره و رشد کنه. مهم این جاست که پری بتونه سربلند از انتخابش بیرون بیاد. آیا پری موفق میشه؟
رمان جدید از الف بلندای زندگی
این روزها عجیب دلش گرفته بود یه نگاه به دیروز و یه نگاه به امروزش اونو
از رسیدن فردا می ترسوند. به سرش زده بود چشماش رو ببنده و به هیچ
چیز نگاه نکنه. نه دیروز و نه امروز تا دل نگران فرداها نباشه.
زانوهایش را در شکمش تا کرده بود ،آرنجهایش را روی زانوهایش نهاده و سرش میان دستانش اسیر شده بود. تیک تاک ساعت مچیش روی اعصابش رژه میرفت ولی حس جابجایی نداشت. آلارم گوشیش به صدا در آمد و این یعنی ۲ ساعت معطل مانده بود تا او را ببیند.
کلافه پوفی کشید و بلند شد . خاک روی لباسش را تکاند .جای بچه های گروه خالی بود تا به حرکتش بخندند. “ورزشکار باید خاکی باشه” عقب گرد کرد و راه بازگشت را در پیش گرفت .به راستی که تنهایی ،کوه آمدن برایش لذتی نداشت.
به مسیر ماشین رو که رسید سر چرخاند تا پژوی آشنای همیشگی را بند اما نه!! نه دیگر پژویی بود و نه راننده پژویی . در افکارش غوطه می خورد که صدای بوق ماشین