دانلود رمان وقتی پدرم عاشق شد از ناب رمان
.
خلاصه:ایرج مرد خانواده است . مردی که دنیاش رو از یک چهارچوب خاص میبینه . چهارچوبی از افکار و باورهای خودش که شدیدا به درستیشون اعتقاد داره .ایرج یک مرد پا به سن گذاشته ی شدیدا سنتی و تا حدودی مذهبیه . یک اتفاق و یک دیدار زندگیش رو دستخوش تغییری شگرف میکنه. ایرج عاشق میشه!! و حالا اینکه این عشق چگونه زندگی خودش و اطرافیانش رو تغییر میده باید دید.
قسمتی از رمان:
با خوشحالی قدم هایم را تند کردم تا به خانه برسم. می دانستم که از شدت خوشحالی چشمهایم برق میزند. کم چیزی نبود، من، ته تغاری آقا ایرج قصاب ، کار پیدا کرده بودم. اینکه بابا از خر عزیز شیطان پیاده شده و به من اجازه داده بود که شاغل شوم با فتح اورست برایم برابر بود. از حالا چه خوابها که برای پولهایم نمی دیدم. طولی نکشید که درِ خانه جلوی چشمم ظاهر شد. در بزرگ فلزی به رنگ سبز ، که حکم در پارکینگ خانه را نیز داشت.
کلید را در قفل چرخاندم و وارد حیاط خانه شدم. بالای سرم سایه بانی از جنس ایرانیت بود که پناهگاهی برای ماشین بابا به حساب می آمد و بعد از آن حیاط کوچکمان بود که دو باغچه زیبا و پرگل داشت و درخت انگور و پیچ امین الدوله اش بر زیبایی اش می افزود. پیچ امین الدوله تا روی ایرانیت ها کشیده شده بود و قسمتی از شاخه های آن به حیاط همسایه وارد شده بود . من عاشق این پیچک بودم، حتی با وجود تمام کثیف کاری هایش ، که مجبورم میکرد روزی چند بار حیاط را جارو بزنم . نفس عمیقی کشیدم ، تا بوی خوشش را به مشام بکشم . سپس پا تند کردم و به سمت ساختمان دویدم . هنوز وارد ساختمان نشده به قول فرنگ صدایم را سرم انداختم:
-مامان…مامان …مامان!!
مامان به سرعت جلوی درگاه آشپزخانه ظاهر شد. قیافه اش نشان میداد ترسیده است
-سلام!
-علیک . چیه دختر! چته هوار هوار میکنی؟! زهره ام آب شد.
با ذوق دور او که هنوز مشغول خشک کردن دستش با دستمال بود ، چرخیده و صورتش را بوسیدم
-وای مامان بالاخره شد …بالاخره شد.