خلاصه:
مافیای ایرلندی با اهداف ظالمانه.
پرنسس مافیای ایتالیا با رازی تاریک.
دو امپراطوری که عهدهای ازدواج باعث مستحکمتر شدن اونها میشه.
و اینجا شروع بازی تنفره.
روی این ازدواج قراردادی میب ندم، کور خو نده و بهتره عقلشووو به کار
بندازه و دوباره فکر کنه.
وا سم مهم نی ست که این و صلت با مافیای ایرلند میتونه برادرمو به
کاپوی پنج خانواده تبدیل کنه. واسم مهم نیست چقدر ثروت، املاک و
یا قدرت برامون به همراه میاره.
مخصوصا اصلا واسم مهم نیست که اون مرد ایرلندی سکسیترین
مردیه که توی زندگیم دیدم.
اجازه نمیدم برادرزاده معصوم و بیگناهم به سرنوشت من دچار بکشه
و مثل من زجر بکشه.
حتی اگر مجبور بشم اون مرد ایرلندی رو میکشم.
اسپایدر
قرار بود من لیلی معصوم، زیبا و دوست داشتنی ازدواج کنم. پس چرا
نمیتونستم از فکر کردن به اون عمه اهریمنش دست بردارم؟
رینایی که از من متنفره. رینایی که منو به چالش میک شه. رینایی که
دل و جرات مردای وایکینگ رو داره، بدن خداوندگار شووهوت و زایش
و رفتار پلنگ وحشی جنگلی.
اگر به زنی که اسومش توی قرارداد ازدواج نیسوت احسواسواتی پیدا
کنم، عاقبت خوبی واسم نداره