دختری پر از تلخی،پر از تنهایی،پر از لجبازی،پر از بدشانسی.. پسری با گذشته ای خط خطی،ذهنی مشغول،عقاید وتعصبی خاص.. واما زندگی پر از پیچ وخم.. اتفاقاتی عجیب ، تلخ وگاهی شیرین، غیر قابل پیش بینی ملودی و بهنامی که مجبورن همدیگه رو تحمل کنن… پر از دعوا ، پر از بحث، پر از لبخند،پر از اشک ولی اینبار زندگی جور دیگه ای رقم میخوره شاید بالعکس.. بد شانسی،بد شانسی،بد شانسی،بدشانسی و خدایی که در این نزدیکیست.. ژانر: عاشقـانه، جنجـآلی ، نـآارام
قسمتی از داستان:
_باش ،باش،غلط کردم .دیگه نمیرم .ولم کن دیگـه _ببند دهنتو شدی شبیه دخترای خیابونی!! _بهنام من که گفتم دیگه نمیرم .ول کن دستمو غلط کردم.فردا مدرسه دارم..باید درس بخونم.دوباره شروع نکن جون مادرت _مدرسه بخوره تو فرق سرت .دیگه نمیخواد بری مدرسه _بهنام ولم کن ..درس دارم _همش تقصیر اون دوست نفهم تر از خودته .اخه ملودی یه نگاه به خودت بنداز تورو چه پارتی؟! _باش تو راست میگی فقط ولم کن .توروخدا دوباره منو ننداز تو اتاق به خدا سرده.. _خفه شو .بار اولت نیست _خب چرا زور میگی ! مگه پارتی چـشه ؟ یه جشنه که فقط چند تا از رفقا دور هم جمع میشن.. ابروهاش از خشم خمیده شده بود.لبخند زدمو ابروهامو انداختم بالا وصورتمو شبیه موش کردم وگفتم: _قبول دیه؟ بـه چشـمهایش خیره شدم….. یک دفعه حالت صورتش تغییر کردو دستمو محکم تر از قبل دربین دست های نیرومندش فشردوگفت: _نخیر .تو اینجوری ادم نمیشی.. _عهعهعه ،بابا اذیت نکن دیگه . _هیس با قدرت به سمت اتاق هلم داد و درو بست… با حرص دندون هامو روی هم ساییدم…لعنت به تو سارا…من گفتم بهنام گیر میده…
ناب رمان نامی آشنا برای علاقه مندان به خواندن رمان و کتاب،
بعید است علاقه مند به خواندن رمان باشید و حداقل یک بار به ناب رمان سر نزده باشید
بیش از 4000 رمان رایگان و فروشی در سایت بیانگر قدمت ما در این حوزه می باشد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ناب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.