دانلود رمان ازدواج اجباری از ناب رمان
دانلود رمان ازدواج اجباری
رمان ازدواج اجباری داستانی دربارهی دختری به اسم بهار است که روزی موقع برگشت از مدرسه متوجه ماشین ناشناسی جلوی در خانهشان میشود ولی نمیداند که با دیدن این ماشین جریان زندگی او عوض خواهد شد.
دنبالم راه افتاد و از پشت شونم گرفت
برگشتم وبا داد گفتم
-به من دست نزن ازت بدم میاد
-خوب بابا حالا چرا هار میشی تقصیر منه که خواستم ببینم چه مرگته اصلا برو بمیر
بعدم رفت رو کاناپه لم داد
دیگه حوصله این و نداشتم
-اره میخوام برم بمیرم دست از سرم بردارررررررررررررررر
بعدم رفتم تو اتاق شققققققق درو کوبوندم به هم
اروم رفتم طرف تختم وروش دراز کشیدم خیلی حالم بود همش حالت تهوع داشتم
عکس کامران و که روی میز کنار تختم بود برداشتم و نگاش کردم
اولین باری بود که با دقت نگاش میکردم
پووستی سفید و چشای سبز رنگ با مزه های کشیده و دماغی صاف و متوسط که به صورتش میومد،با لبایی نه بزرگ و نه کوچیک همیشم رو صورتش ته ریش کمی داشت درکل خیلی جذاب بود
از هیکلشم معلوم بود که ورزشکاره
از خودم حرصم گرفت که نشسته بودمو ارزیابیش میکردم با عصبانیت روی تخت نشستم و عکسش و کوبوندم به دیوار که با صدای وحشتناکی خورد شدو ریخت رو زمین
یهو در اتاق باز شد و کامران با عصبانیت اومد داخل
-چته ؟چه مرگته؟این ادا اطوارا رو واسه من درنیار تو زن منی نیاوردمت اینجا خاله بازی کنی باید وظیفه زن و شوهریت خوب انجام بدی فهمیدی خوشم نمیاد یه ماهه اعتصاب کردی شیرفهم شد؟
به کنارم که رسید از بوش حالم بهم خوردو کنار زدمش و دوییدم تو دستشویی
دیگه هیچی نبود که بخوابم بالا بیارم الکی فقط عق میزدم
سرم گیج میرفت بعد اینکه صورتمو شستم
دستمو اروم گرفتم به دیوار و راه افتادم سمت اتاق
بدون توجه بهم دراز کشیده بود و سیگار میکشید دماغم و گرفتم و از کنارش رد شدم که یه چپ چپی نگام کردم
نمیدونم چم شده بود حتی سر سفره شامم از بوی شام حالم بهم خورد