خلاصه : یه خانوم خجالتی و چادری با یه آقای جلــــف و شیطون که از شانس بد این خانوم همسایه از آب درمیان. اذیتای این آقا برای حرص دادن این خانوم دیدنیه و خنده داره. بریم ببینیم این خانوم می تونه این آقــای جلــــف رو آدم کنه یا نه ؟
حرفی از نویسنده: سلام دوستان، واقعیتش تو این داستان اسم خودم رو گذاشتم. ویژگی اخلاقی شخصیت داستان ویژگی های خودمه، ولی شخصیتش خودم نیستم. امیدوارم خوشتون بیاد. *** دلــــم میخواهــــدتــــ. امــا چــه بـــایـــد کـــــرد؟ *یـــک دختــــر* هیچــــگاه نمیگویــــد، چشــــمانم شمـــا را در نظـــر دارد!
قسمتی از متن :
گفتم: _مــــــامـــــان؟ مامان گفت: _ای یامان، درد بی درمون. زود دوییدم تو آشپزخونه و گفتم: اه مامان، چرا زود بیدارم نکردی؟ چپ چپ نگاهم کرد و گفت: _بیا صبحونه ات رو کوفت کن تا نزدم تو دهنت دندونات بریزه! با چشمای گشاد زل زدم بهش. خبرم امروز روز اول دانشگاهمه و دیر بیدار شدم. تند تند صبحونه ام رو خوردم و پریدم جلو در. کفشای اسپرتم رو پوشیدم و چادرم رو کشیدم رو سرم. _مــــامـــان؟ _ای درد! بچه ترسوندیم. خندیدم و گفتم: _مراقب خودت باش. بای. _وایسا از زیر قرآن ردت کنم. عجله داشتم. تند تند از زیر قرآن رد شدم و با حالت دو از خونه زدم بیرون. مهرشاد رو دیدم. داره با دوستش میره مدرسه. با وضعیت من اخم کرد و گفت: _یواش تر، زشته دختر تو خیابون اینجوری بدوه. زدم تو سرش و گفتم: _خفه جوجه ماشینی! باز اخم کرد. زود ازش خداحافظی کردم و یه تاکسی گرفتم. خواستم سوت بزنم که جلو خودم رو گرفتم، زشته.
ناب رمان نامی آشنا برای علاقه مندان به خواندن رمان و کتاب،
بعید است علاقه مند به خواندن رمان باشید و حداقل یک بار به ناب رمان سر نزده باشید
بیش از 4000 رمان رایگان و فروشی در سایت بیانگر قدمت ما در این حوزه می باشد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ناب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.