بهنام یوسفی توی تابستون تصمیم می گیره به باشگاه تکواندو بره و سر خودشو گرم کنه. فقط دو سه روز از رفتن به باشگاه می گذره که…
هومن، فرشاد، ارمین و رابین چهار پسر گروه نحس هم توی این باشگاه حضور دارن. اشنایی کاملا ناخواسته و تصادفی این پسر با گروه نحس زندگیش رو دست خوش تغییرات نه چندان جالبی می کنه که ارمغانش میشه سلب اسایش و ارامش از بهنام!!
دانلود رمان کیستار
صفحه ی اول رمان:
سالن تو سکوت بدی فرو رفته بود و اجازه ی هیچ تقلبی رو نمی داد. مستاصل به فرشاد خیره شدم. سرش پایین بود و با سرعت ۲۴۰ روی برگه چیزی می نوشت.
زیر چشمی نگاهی به مراقب انداختم؛ حواسش به ما نبود. زیر لب گفتم:
– فری… فری ..
لعنتی چرا نگاه نمی کرد؟
کمی بلند تر گفتم:
– فرشاد
تکونی خورد و بهم خیره شد. زمزمه وار پرسید:
-کدوم سوال ؟
با صدای هیسس مراقب سریع سرمونو انداختیم پایین و به برگه هامون خیره شدیم
برای هزارمین بار خودمو لعنت کردم که چرا سریال کره ای رو به خ و ندن زمین ترجیح دادم .
صدای فرشاد تو گوشم پیچید:
-بهنام ؟
سریع بهش خیره شدم:
– بنال کدوم سوال ؟
-دوازده و پنج و شش و هفت و ده!
چند بار پلک زد. چشامو مظلوم کردم.
– میفتم . کمکم کن
مراقب داد زد:
– چه خبره اون ور ؟
ما رو می گفت. چشم گردوندم و دوباره به برگه ام خیره شدم. با یه حساب سر انگشتی فهمیدم با زور تقلب و چرت و پرت نوشتن؛ اگه خدا و احمدی بهم رحم کنن شاید ۱۰ می گرفتم. تازه شاید!
اه جگر سوزی کشیدم. ای بسوزه صدا و سیما که من رو بیچاره کرد. دیدی؟ دیدی تجدید شدم؟ دیدی تروخدا؟
اِ اِ اِ اخه کدوم محصلی موقع امتحانا میره فیلم و سریال می خره؟ اونم ۲۴ قسمتِ؟
خدا بابا منو می کشه که.
حالا بهنام می مردی این اخری امتحانت رو میدادی بعد می نشستی پای کامپیوترت؟ نه خدایی می مردی؟
کاغذی جلو پام افتاد. نگاهی به فرشاد انداختم. با ابرو اشاره کرد که برش دارم. لبخندی زدم و کاغذ رو باز کردم
ناب رمان نامی آشنا برای علاقه مندان به خواندن رمان و کتاب،
بعید است علاقه مند به خواندن رمان باشید و حداقل یک بار به ناب رمان سر نزده باشید
بیش از 4000 رمان رایگان و فروشی در سایت بیانگر قدمت ما در این حوزه می باشد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ناب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.