دوست دارم اذیتش کنم!بیچاره گندم نفهمیده هنوز که اونا پلاستیکین و داره هنوز دور باغ میچرخه!چه سرعتی داره!
رفتم سمت گندم و همونطور که میخندیدم گفتم:گندم صبرکن بابا!
چشماشو بسته بود برای همین منو ندید و با کله اومد توی صورتم دوتاییمون نقش بر زمین شدیم دیگه صدای خنده ها قطع شده بود و به یک ثانیه نکشیده بردیا و فرزام اومدن بالای سر ما دوتا .بردیا با نگرانی گفت:گندم خوبی؟
باهاع!داداش ما رو داشته باش!خیر سرم من خواهرشم ها!گندم سریع از روی من بلند شد و گفت:آ…آره خوبم.
بردیا لبخندی زد و با عصبانیت برگشت طرف من و گفت:این چه کاری بود که توکردی؟
اومدم جوابشو بدم که فرزام با صدای بلندی گفت:بس کن بردیا معلوم هست چت شده؟
بردیا با عصبانیت به فرزام نگاه کرد و گفت:بس کنم؟ندیدی چه طوری ترسوندنش؟
گندم گفت:بیخیال بردیا من خوبم.
واقعا شرمنده شدم،چه قدر این گندم دختر گلیه.از کاری که کردم واقعا خجالت کشیدم و اشک تو چشمام جمع شد و به بردیا نگاه کردم.بردیا تا نگاهمو دید کلافه دستی توی موهای پرپشتش کشید و گفت:برنا صد دفعه بهت گفتم منو اونطوری نگاه نکن.
نمیتونستم ؛تموم شرمی رو که داشتم رو میخواستم با چشمام نشون بدم.وقتی یه بار جلوی ترمه اینکارو کردم بهم گفت:بیشعور چشات خیلی ناز میشه.میشی عین این گربه ملوسا!
ولی این دفعه فرق داشت نه میخواستم با چشمام بگم که گوشیمو عوض کنه نه اینکه منو به کلاس طراحیم برسونه یا اینکه بعد از کلاس بیاد سراغم تا با ترمه برای دخترا دست بگیریم و بخندیم؛این دفعه فقط میخواستم همه منو ببخشن.
فرزام صورتمو برگردوند سمت خودش و گفت:بذار ببینم چی توی چشماته که نمیتونه مـ ـستقیم بهشون ـــ
وقتی مـ ـستقیم توی چشمام نگاه کرد نتونست بقیه حرفشو بزنه،ای بابا این چشمای من چه میکنه با بچه های مردم!نیما سریع اومد سمت و ما و گفت:بلند شوببینم برنا.
ناب رمان نامی آشنا برای علاقه مندان به خواندن رمان و کتاب،
بعید است علاقه مند به خواندن رمان باشید و حداقل یک بار به ناب رمان سر نزده باشید
بیش از 4000 رمان رایگان و فروشی در سایت بیانگر قدمت ما در این حوزه می باشد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ناب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.