دانلود رمان بهشت داغ من با لینک مستقیم
ماجرایی دختری شیطون و بی پروا و لوند به نام هیلدا که در بیمارستانی کار می کنه و کیانی که از راه می رسه و ماجراهای بین این دو آغاز میشه … کیان و هیلدا
قبل اینکه کیان نگاهش بهم بخوره و باز تیکه انداختنشو بخواد شروع کنه با
سرعت پشت یه ستون قایم شدم ویواشکی دیدشون زدم.
سیامک هنوز داشت پرچونگی می کرد و از چهره کیانم پیدا بود که دنبال
بهونهس تا دکش کنه!
بدون اینکه به اطرافش نگاه کنه با سیامک رفتن سمت قسمت پارکینگ
دروغ چرا از اینکه به خودش زحمت نداد ببینه من کجام وبی توجه به من رفت
حرص خوردم.
داشتم زیر لب فحشش می دادم که صدای الو الو گفتنای سامیار از پشت خط اومد.
به کل حضورشو یادم رفته بود. لعنتی..!.تکیهم از ستون گرفتم و گفتم:
_جانم اینجام
اینبار صدای سارا اومد که گفت:
_هلی میری خونه یانه؟
نمی تونستم دلیل این همه اصرار جفتشونو بفهمم، برم خونه که چی بشه؟ من دلم
میخواد یکم اصلا از هوای شمال و طبیعتش لذت ببرم ولی وقتی اصرار سارا
دیدم کلافه گفتم:
_خیله خوب باشه…
تماس قطع کردم و سمت پارکینگ رفتم و سوار ماشین شدم.
بعد از خریدن یکم خوراکی و ناهار سمت خونه رفتم.
وقتی رسیدم ماشین کیان وتوی پارکینگ ندیدم یه بدرک بلندی به خودم گفتم و
رفتم بالا.
در خونه باز کردم و خریدارو یه گوشه گذاشتم.
با پشت پام درو بستم اما انگار اونم لج کرده بود که بسته نشد.
بی توجه بهش راهمو به سمت اشپزخونه کج کردم کل تنم عرق کرده بود.