دانلود رمان اینجا زمان ایستاده است با لینک مستقیم
خلاصه :
امیر به دلیل نامعلومی زندگی چندسالش با آتوسارو بهم میزنه حالا بعد از یک سال دوباره برگشته تا همه چیزو از اول بسازه… اما از تو این راه مشکلات زیادی داره..
برای پیدا کردن تلفن همراه صدای زنگ آرام و خفه اش را میشنید همه جا را جستجو کرد و روی کاناپه سالن پیدایش کرد. خدا خدا میکرد که امیر پشت خط باشد و با پرسیدن سوالی درباره خرید های کلبه خیالش را از بابت به خیر گذشتن شب قبل راحت کند.
با دیدن نام مخاطب روی گوشی دعایش بی جواب ماند. دایره سبز رنگ را برای برقراری تماس لمس کرد. به اتاق بازگشت و تلفن را روی حالت بلندگو قرار داد تا همزمان لباس بپوشد.
-سلام
_سلام و درد کجایی تو؟
اتاق با تمام زیبایی هایش پشت پرده اشکی که در چشمانش نشسته بود تار شد.
-من…من
بیخیال لباس شد و رو به پنجره اتاق نشست و پاهایش را بغل کرد.هرچه در خاطرش بود و آنچه که تا به حال مخفی کرده بود را تعریف کرد.
_خیلی احمقی…خیلی. تو قرار بود فقط بری جلو و اون چیزایی که میخواستیمو و پس بگیری؟چرا انقدر نزدیکش شدی چرا؟تا کجا میخوای بری اصلا؟
-این دقیقا سوال منم هست.
با صدای امیر از جا پرید این حجم از بد شانسی آن هم در بیست و چهار ساعت غیر قابل باور بود.
[…] دانلود رمان اینجا زمان ایستاده است با لینک مستقیم برای … […]