دانلود رمان وهم با لینک مستقیم
نویسنده: زهرا
✨ژانر: #عاشقانه_هیجانی_معمایی_جنایی
📄خلاصه:
نیاز مهر آرا،وکیل پایه یک دادگستری،دختری سر زنده و کله شق،برحسب یک اتفاق وارد پرونده شومی میشه که خارج شدن ازش غیر ممکنه و با خونی که ازش ریخته میشه،بازی شروع میشه… بازی ای که با خون شروع میشه و مردی که در سایه ها مثل یک مار وحشی،یک لَنسِر بزرگه!
وهم،روایتی جنون آمیز و خونینه❤️🤍
از در و دیوار خونه غم می چکید، یک دست زیر زانو و یک دست زیر سرش گذاشتم و سعی کردم بلندش کنم. نق نقی کرد و من سر پسرم رو به سینه کشیدم و از روی زمین بلند شدم اما بغض سهمگین تر شد، خونه خراب کن تر شد وقتی عطر گرم یارا به شامه ام خورد. دست و پام می لرزید و عکس های اون مرد، لبخند داخل عکس هاش،کمر به قتل من بسته بود. خدایا کمکم کن… خواهش می کنم کمکم کن. یارا رو بلند کردم و روی تختش نشستم. قدرت دور کردن یارا رو نداشتم، سرش رو روی سینه ام گذاشتم.
با دقت به چهره غرق خوابش نگاه کردم. خنجر به قلبم زده می شد و قلبم شرحه شرحه می شد. پیشونیش رو بوسیدم و زمزمه کردم: _پسر قشنگم. سرمو که بلند کردم از دیدن قاب عکسش بدنم به رعشه افتاد و دست و پاهام لرزید. خدایا نه!!!! بغض تبر به جانم می زد و بند بند بدنم رو از هم می گسست. به چشم های خندونش خیره شدم و تبر قلبم رو تیکه پاره کرد و صدایی در ذهنم پیچید: “حال قشنگت چطوره افسونگر یل؟” نفسم بالا نمی اومد و قفسه سینه ام درد می کرد…
من داشتم می مردم و پسرم در اغوشم به خواب رفته بود. مرگ خوبی می شد نه؟ چشم های خشکم رو به قاب عکسش دوختم و لب زدم: _حال منو می بینی؟ الان توی ارامشی فرمانده؟ منو می بینی؟ حالمو می بینی؟ تر شد و من با حال رو به موتی لب زدم: _پسرمونو می بینی؟
دانلود رمان هجوم وهم بیابان ها با لینک مستقیم برای موبایل و کامپیوتر