خلاصه داستان: داستان این رمان درباره یک پسر معمول می باشد که تصور میکنه حقش از زندگی بیشتر از چیزی است که نصیبش شده. در سایه زندگی کرده و یه قدم از بقیه عقب تره. این داستان راهی رو مطرح میکنه که راوی برای جبران نداشته هاش سراغش می رود و البته که شیوهی زندگی انسان و اشتباهات گذشته اش هیچ وقت ناپدید نمیشوند و ممکنه جایی که نباید گریبان گیر بشوند. قسمتی از رمان کوچ آخرین بسته ی کرم پودر رو هم از کارتنی که جلوش زانو زده بودم، برداشتم و توی قفسه های پشتم گذاشتم. هنوز بالای پیشخوان ایستاده بود و سخنرانی می کرد. دقیقا بالای سرم. من هم خودم رو به نشنیدن زده بودم. این بار فرشاد سرش رو از ضلع دیگه ی پیشخوانی که شکل ال بود کج کرد و پرسید: چی شد؟ مردی به سلامتی؟
بدجوری منتظرشون گذاشته بودم. خوشبختانه پشت دیواره پنهان بودم و فاطمه خنده ام رو نمی دید وگرنه دیگه ازم حساب نمی برد. صدای نازک فاطمه دوباره به گوشم خورد: بیا بالا، یه نفسی بگیر! فرشاد: آمبولانس خبر کنم داداش؟ فاطمه: دو ساعته دارم صحبت می کنم، اصلا صحبت هامو شنیدی؟ فرشاد: فاطمه خانوم خودش از خداشه برگرده خونه… کارتن رو با دست به عقب هل دادم که جا برای بالا کشیدن هیکلم باز بشه. فرشاد ادامه داد: دیروز خودش می گفت -چه شکری خوردم- بی ادبی نباشه… فاطمه: خواهش می کنم. مثل اینکه فرشاد قصد لال شدن نداشت. اضافه کرد: این وسط که جا میندازه، لنگش از اون سر می زنه بیرون. انگار… بلند گفتم: فرشاد! و قدم رو راست کردم که موقع بلند شدن…
ناب رمان نامی آشنا برای علاقه مندان به خواندن رمان و کتاب،
بعید است علاقه مند به خواندن رمان باشید و حداقل یک بار به ناب رمان سر نزده باشید
بیش از 4000 رمان رایگان و فروشی در سایت بیانگر قدمت ما در این حوزه می باشد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ناب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.