دانلود رمان دانشجوی شیطون بلا با لینک مستقیم
پارت اول دانشجوی شیطون بلا :
امروز اولین روز رفتنم به دانشگاه بود و به شدت استرس داشتم ، هیچ کس رو توی لندن نداشتم
و تک و تنها نمیدونستم چیکار کنم !
هرچند پدر من رو مستقل بار آورده بود ولی همیشه عقایدش رو به من تحمیل میکرد !
آخه مگه دانشگاهای کشور خودمون چشه که من رو به اجبار فرستاده اینجا ،
کلافه شروع کردم به لباس پوشیدن یه تاپ مشکی پوشیدم
که تضاد جالبی با بدن سفیدم ایجاد کرده بود
و بدنم از بس سفید و صاف بود اینجوری توی دید همه میفتاد
همیشه سعی میکردم لباس باز مشکی یا رنگایی که باعث جلب توجه میشن رو بپوشم
و همه از هیکل بی نقصم تعریف کنن یه جورایی خوشم میومد…
شلوار لی آبی رنگی ، که کمرش مدل داشت و کمر باریکم رو قشنگ نشون میداد رو همراه با کت ستش پوشیدم
و با برداشتن کیفم و سویچ ماشین از خونه خارج شدم و به طرف دانشگاه روندم امیدوار بودم همه چی خوب پیش بره
به مقصد که رسیدیم با دیدن دانشگاه پزشکی با لذت خیره زیباییش شدم
بعد از پارک کردن ماشین نگاهی به ساعت مچیم انداختم که با دیدن ساعت چشمام گرد شد وااای دیر شد !
با عجله کیفم رو برداشتم و بدون اینکه نگاهی به اطراف بکنم دنبال کلاسم گشتم
با دیدن شماره کلاس نفسم رو با فشار بیرون فرستادم و موهام رو کنار زدم و بدون اینکه در بزنم وارد شدم !
ولی با دیدن کلاس پر از دانشجو که با کنجکاوی خیره من بودن برای یه لحظه ماتم برد
ولی زود به خودم اومدم و در رو بستم ،خواستم برم بشینم که با صدای تمسخر آمیز کسی سرجام خشکم زد
ولی سعی کردم بروز ندم که استرس دارم
_احیانا چیزی یادتون نرفته لیدی؟
لینک ها غیر فعال شد